مهتا به مهد میرود ...
بالاخره بعد از تحقیقات فراااوان و کنار امدن با خودم تصمیم گرفتم که مهتارو به مهد بفرستم ... از تاریخ 15 مهر ماه مهتای من به مهد شایگان که نزدیک خونه مامان جونه رفت . دو روز اول بسیار خوب و عالی بود به طوری که منو متعجب کرد .. اما از روز سوم بنا به ناسازگاری گذاشت و از خونه گریه میکرد و میگفت که نمیخوام برم هرچی صحبت میکردم باهاش . جایزه میخریدم . فایده ای نداشت .. البته بگم که اولش اینطوری بود و گریه و جیغ و داد راه می انداخت اما بعد از مدتی که سرش رو گرم میکردن همه چی از یادش میرفت و میشست به بازی و نقاشی ...خلاصه یکی دو روزی کل برنامه مهد رو بهم ریخت و مربیها ومدیرشون به خاطر مهتا خانوم ...
نویسنده :
مامی مهتا
10:37